- یکه سوار
- کسی که در سواری و تاخت و تاز نظیر و همتا نداشته باشد، تک سوار، یکه تاز
معنی یکه سوار - جستجوی لغت در جدول جو
- یکه سوار
- سواریگانه
- یکه سوار ((یَ یا یِ کِّ. سَ))
- سوار یگانه، بی همتا در دلیری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تک سوار، یکه سوار، یکه تاز، کنایه از آفتاب
دلاور، یکه سوار
سواری که سواری وی مطبوع نماید
سوار دلاور و چالاک و ماهر در سواری اسب
یکه سوار دلیر یکه تاز، سوارساده یک فردسوار، آفتاب
ویژگی آوازه خوانی که در مجلس بزم تنها بخواند و همکار و هم آهنگ نداشته باشد
کسی که در سواری و تاخت و تاز نظیر و همتا نداشته باشد، یک سوار، یکه سوار